شهیدگمنام
خانه
آقای خوبیها
توسط narjes in بدون موضوع

آقای خوبیها …

دست هایم… به امید نوازش پلک هایت با من همراهند…!

و پاهایم… نمی دانم مرا به کجا می برند…

شب هنگام در جستجوی تو،

دلم را میان ظلمت و سیاهی غیبت می کشانند…!

بند بند وجودم به انتظارت نشسته است…

کاش بیایی و مرا از این التهاب رهایی بخشی

کاش بیایی … کاش بیایی …

ای بهترین بهانه

یا مهدی

نظر دهید »
وصیّت تكان دهنده و عشق به نماز
توسط narjes in بدون موضوع

بسیاری از ما گمان می کنیم چون عبادات به ما لذتی نمی دهند پس کاری است بیهوده و با همین بهانه بسیاری از عبادات را ترک کرده و یا به طور کل همه را به سویی افکنده و رهایشان می کنیم تا مثلا حس به ما دست دهد و آنگاه روانه درگاه بی نیاز شویم

 

. اما خوب است همه ما نکته ای را در نظر داشته باشیم و فراموش نکنیم ،که فلسفه تمام عبادات روح تسلیم و پذیرش امر خداوند متعال است نه لذت ما و خواسته ی دلمان .

گاهی اوقات افرادی مشاهده می شوند که به انواع فسق و فجور و بی بند و باری و گناه آلوده اند و گاهی هم به قول خودشان حسی دست می دهد و عبادتی هم می کنند البته این بد نیست هیچ کس در هیچ مرتبه وجودی نباید ناامید از رحمت خدا باشد چرا که او مهربانترین است و توبه پذیر ، اما بحث بر سر لذت جویی و عصیان ما انسان هاست خداوند متعال ما را آفریده است با این همه نعمت در اختیارمان و یکی از اهداف خود از این آفرینش را عبادت خود می داند عبادتی که او می خواهد همانطور که تعیین کرده و در همان زمانی که خواسته است .او می خواهد ما تسلیم اوامرش باشیم و هر وقت که او خواست به سراغش برویم نه هر وقت که خودمان بخواهیم .

اینجاست که روح بندگی و تسلیم را باید درک کرد بی اما و اگر سر بندگی فرو آورد و این است که به انسان ارزش می دهد .

او می خواهد ما تسلیم اوامرش باشیم و هر وقت که او خواست به سراغش برویم نه هر وقت که خودمان بخواهیم

عزیزانی که چون بنده از عباداتتان لذت نمی برید باید بدانیم که تکالیف سختند و برای همه سخت هستند اگر نبودند که نامشان تکلیف نبود اگر ما آموختیم که بندگی کنیم در مقابل امر خدا چشم بگوییم و لا غیر، لذت خواهیم برد و تازه در آن مرحله هم باید بیاموزیم که عبادت پرست نشویم به خاطر لذتش انجام ندهیم و مرتبا خداوند متعال را در نظر داشته باشم و به سمت او حرکت کنیم شیطان در هر مرحله ای با ترفند خاص همان حال وارد می شود نباید گمراه شد باید مدام مراقبت کرد .

در اینجا حکایتی را از یکی از مردان وارسته خداوند متعال نقل می کنیم تا تلنگری باشد به همه ما که در ابتدایی ترین دستور یگانه بی نیاز هم به دنبال اما و اگر و منیّت هستیم .

 

 

وصیّت تكان دهنده و عشق به نماز

سید مرتضى در وصیت خود چنین آورده است : «تمام نمازهاى واجب مرا كه در طول عمرم خوانده ام به نیابت از من دوباره بخوانید.»

وقتى این سخنان از ایشان نقل شد نزدیكان و اطرافیان شگفت زده شدند و پرسیدند چرا؟! شما كه فردى وارسته بودید و اهمیت فوق العاده اى به نماز مى دادید، علاقه مند و عاشق نماز بودید و همیشه قبل از فرارسیدن وقت نماز وضو گرفته، آماده مى شدید تا وقت نماز فرا رسد، حال چه شد كه این گونه وصیت مى كنید؟!

سید در پاسخ فرمود : آرى من علاقه مند به نماز بلكه عاشق نماز و راز و نیاز با خالق خود بودم و از این راز و نیاز هم لذّت فراوان مى بردم، از این رو همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز لحظه شمارى مى كردم تا وقت نماز برسد و این تكلیف الهى را انجام دهم و به دلیل همین علاقه شدید و لذّت از نماز، وصیت مى كنم كه تمام نمازهاى مرا دوباره بخوانید زیرا تصوّر من این است كه شاید نمازهاى من صد در صد خالص براى خدا انجام نگرفته باشد بلكه درصدى از آنها به خاطر لذت روحى و معنوى خودم به انجام رسیده باشد! پس همه را قضا كنید چون اگر یك درصد از نماز هم براى غیر خدا انجام گرفته باشد شایسته درگاه الهى نیست و مى ترسم به همین سبب اعمال و راز و نیازهاى من مورد پذیرش خداى منّان قرار نگیرد!

به دلیل همین علاقه شدید و لذّت از نماز، وصیت مى كنم كه تمام نمازهاى مرا دوباره بخوانید زیرا تصوّر من این است كه شاید نمازهاى من صد در صد خالص براى خدا انجام نگرفته باشد بلكه درصدى از آنها به خاطر لذت روحى و معنوى خودم به انجام رسیده باشد! پس همه را قضا كنید چون اگر یك درصد از نماز هم براى غیر خدا انجام گرفته باشد شایسته درگاه الهى نیست و مى ترسم به همین سبب اعمال و راز و نیازهاى من مورد پذیرش خداى منّان قرار نگیرد!

آرى! اشتغالات علمى و اجتماعى و سیاسى او نه تنها جلوِ جلوه هاى عبادى و معنوى او را نتوانست بگیرد، بلكه او در این میدان هم گوى سبقت را از دیگران ربود و الگو قرار گرفت.

اینجاست كه باید گفت : او به راستى «مرتضى» و بحقّ «شریف» بود كه با گذشت زمان و ارائه كوششهاى افزون و حوادثى كه در زندگى او پیش آمد و سبب شد كه به نامها والقابى همانند : شریف مرتضى، علم الهدى، ذوالمجدین و ابوالثمانین[1] مشهور گردد. [2]

 

پی نوشت ها :

 [1] - براى اطلاع بیشتر و علت شهرت او به این ,,القاب به اصل كتاب مراجعه شود.

 [2] - ر.ك: سید مرتضى (پرچمدار علم و سیاست)، محمود شریفى، ص46 و 47.

 

فرآوری :

بخش اخلاق و عرفان اسلامی

 

نظر دهید »
چگونه از گناه متنفر شویم؟
توسط narjes in بدون موضوع

 

چگونه می‌توان از گناهان گذشته که اکنون توبه کرده‌ایم متنفّر شد. چرا که بسیار اتفاق می‌افتد که انسان از گناه خود پشیمان شده و توبه می‌کند اما حُب و لذت گناه همچنان در دل باقی است بنابر این بعد از گذشت مدتی و بر اثر غفلت و یا فشار روانی و یا احساس نیاز درونی و حتی عادت، دوباره شخص مرتکب آن می‌شود.

براستی چگونه می‌توان از گناه منزجر شد؟

 

یکی از مشکلات و موانع مهمی که در جهت تحقق توبه‌ی واقعی و ترک گناه وجود دارد، مشکل اصرار بر گناه و عدم وجود اراده‌ی لازم برای ترک آن است. این مشکل خصوصا در مورد کسی که مدتی با گناه انس گرفته، به آن عادت نموده و از آن لذت برده است، نمود بیشتری دارد و به نظر بسیار بعید می‌نماید که چنین فردی بتواند به راحتی و صرفا به دلیل پشیمانی و تصمیم بر ترک از شر آن عمل زشت خلاصی باید و واقعاً موفق به توبه‌ی حقیقی گردد.

برای تحقق توبه‌ی واقعی و ترک کلی گناه، چاره‌ای جز این نیست که انسان در مرحله اول احساسش را نسبت به آن عمل زشت اصلاح نماید، یعنی چنانچه از آن عمل خوشش می‌آید، از آن لذت می‌برد و نسبت به آن تمایل نفسانی دارد، ابتدا - به نحوی که به آن اشاره خواهیم نمود- احساس نفسانی خود را تبدیل به حالت نفرت و انزجار و عدم تمایل نماید؛ که البته اگر ان‌شاء‌ّّّّالله موفق به این تغییر و تحول گردید، در مرحله بعد حتما موفق به اصلاح رفتاری خود خواهد شد. این قاعده ناشی از ملازمه‌ای است که میان هوای نفس انسان و عمل کردن مطابق آن وجود دارد؛ یعنی انسان تنها در صورت تمایل دست به انجام عمل می‌زند و عملی را ترک می‌نماید که نسبت به آن حالت انزجار و نفرت دارد. دولت و سلطنت هوای نفس در انسان به اندازه‌ای قوی می‌باشد که گاهی تا مقام الوهیت اوج می‌گیرد و خدای انسان می‌شود. قرآن کریم در این زمینه اشاره می نماید که کسانی هستند که خدایشان، هوای نفسشان است. در مورد هوای نفس که همان خوش آمدنها و طلبهای نفسانی انسان است، اهل معرفت گفته‌اند: آدمی دو نوع هوای نفس دارد، هوای نفس مثبت و هوای نفس منفی. آنچه در قرآن کریم در روایات اسلامی راجع به مذمت هوای نفس آمده است، مربوط به هوای نفس منفی، یعنی دوست داشتن زشتیها و ضد ارزشها و گناهان است و آنچه که در مورد دوست داشتن خوبیها و محبت خدای متعال و عشق به عبادت و معنویت آمده است، مربوط به هوای نفس مثبت است. البته تعبیر بهتر هوای نفس مثبت همان خواسته‌های فطری متعالی انسانی است.

عرفا اعتقاد دارند که حتی حق تعالی به وسیله هوای نفس اطاعت می‌شود و تا کسی خدای را دوست نداشته باشد عبد و مطیع واقعی او نخواهد بود.1علی علیه‌السلام فرمود اگر دیگران خداوند را از روی طمع و ترس، عبادت می کنند، من او را از روی محبت و دوست داشتن می‌پرستم. در مورد دین هم روایت شده است که آیا دین به جز حُب و بغض است، یعنی دوست داشتن ارزشها و عبادات و نفرت از بدیها، ضد ارزشها، شرک و کفر و امثال آنها.

سرّ آن همه تأکیدی که نسبت به محبت اهل بیت عصمت و طهارت علیه‌السلام در روایات و حتی آیات قرآن کریم شده‌است نیز در این است که تا انسان امام و رهبر خویش را از صمیم قلب دوست ندارد، قادر نخواهد بود حقیقتاً شیعه و پیرو او خصوصا در مسیر پر حادثه‌ی زندگی ایمان و توحیدی باشد و نمی تواند سختی و مرارت دین داری و سلوک را تحمل نماید و از سر دنیا و لذات آن به راحتی بگذرد.

با این بیان روشن می شود که انسان به هر صورت اسیر هوی و خواسته‌ها و طلب و دوست داشتن های خود است و تا زمانی که در جاذبه‌ی محبت کسی و یا لذت عملی قرار دارد، توان رهائی و خلاصی از دولت و سلطنت او را ندارد و یا حداقل بسیار دشوار است.

پس از ذکر این مقدمه و اصل، اکنون در مورد ترک گناه و معالجه‌ی اصرار بر گناه، سوال اساسی این است که به هرحال اگر انسان در جاذبه‌ی عمل زشتی قرار گرفت و خدای ناکرده با تکرار و ادراک لذت از آن، درجات علاقه‌ به آن گناه قوت گرفت و سپس به نحوی پشیمان شد و در مقام ترک آن برآمد، راه علمی و عملی آن چیست و چگونه می‌توان این بیماری روحی را معالجه نمود؟

علی علیه‌السلام فرمود: اگر دیگران خداوند را از روی طمع و ترس، عبادت می کنند، من او را از روی محبت و دوست داشتن می‌پرستم.

اصل اخلاقی مقابله به ضد

مهمترین اصل عمومی‌ای که علمای اخلاق در زمینه معالجه امراض روحی پیشنهاد می‌نمایند، اصل مقابله به ضد است، یعنی به کار بردن ضد هر عمل و صفتی که قصد ترک آن را دارد. البته این اصل اختصاصی به طب الارواح (روانپزشکی و روانشناسی) ندارد و در طب الابدان (پزشکی) نیز از همین روش برای معالجه بیماریهای جسمی استفاده می شود.

در مورد گناه و عمل زشتی که انسان مدتها از آن لذت برده و مطلوب نفس آدمی گردیده است نیز راه اصلی علاج، تبدیل میل، خوش آمدن و لذت بردن نفسانی به حالت نفرت و انزجار و بغض نسبت به آن عمل می باشد؛ یعنی تبدیل نمودن حالت جاذبه به حالت دافعه و از این طریق فراهم نمودن زمینه ترک و جایگزین ساختن آن در جای زمینه انجام. البته تحقق این تبدیل و تحول هم اگر از طریق صحیح آن انجام شود، کاری است کاملا شدنی و ممکن و حتی خود ما نیز هر یک کم و بیش تجربیاتی از این قبیل در زندگی داریم. یعنی ممکن است از کار و چیزی که در گذشته به آن رغبت داشته‌ایم و لذت می بردیم اکنون متنفر باشیم و بدمان بیاید و بالعکس. منتهی نکته قابل توجه و بسیار فنی که در زمینه این مهم وجود دارد این است که عامل اصلی این تغییر و دگرگونی خصوصا در زمینه امور معنوی و نفسانی در انسان، تحول و دگرگونی است که در بُعد شناختی انسان پدید می آید. مسئله علم و آگاهی و شناخت و تغییراتی که در نوع اطلاعات و آگاهی‌های انسان بوجود می آید، در تغییر مزاج روحی و نوع برخورد انسان با اشخاص و اشیاء و پدیده‌ها و تبدیل حالت محبت به نفرت یا بالعکس، کاملا موثر است.

 

علم درمانی

اصلی‌ترین روشی را که اسلام در مورد ساخت و ساز انسان و تهذیب نفسانی و اعتقادی و عملی او پیشنهاد نموده است نیز استفاده از همین روش علم درمانی است.  اگر در اسلام علم و دانش فریضه شمرده شده است و آیات و روایات وارده در فضیلت علم و عالم افزون از هر باب دیگری است، به خاطر همین است که راه اصلی معالجه‌ی امراض آدمی از طریق علم و آگاهی میسر است، همان گونه که ریشه‌ی تمامی بیماریها، شوربختیها و شقاوتمندی انسان در جهل و بی خبری است.

گناه، ناشی از غفلت است، و غفلت همان خواب روحی‌ای است که در اثر جهل و بی خبری عارض انسان می‌شود. خوابی که تنها راه علاج آن نور یقظه است و یقظه هم چیزی جز بیداری و آگاهی حاصل از دانش و بینش نمی‌باشد. تا انسان غافل است مرتکب گناه می‌شود و از آن لذت می‌برد و وقتی که بیدار شد، دیگر نه از گناه لذت می برد و نه حاضر است مرتکب آن شود، مانند کسی که چون نمی‌داند درون شربت زهر ریخته‌اند آن را می نوشد و لذت می برد و اگر بداند هرگز به سراغ آن نمی‌رود.

علت این که انبیای الهی معصوم بودند این بود که آنها عالم بودند. ریشه‌ی عصمت و عدالت و جمیع فضایل و خیرات در انسان در علم و دانش و معرفت است. صفت علم در میان صفات حق تعالی دومین صفت فعلی اصلی است و سایر صفات اصلی مانند قدرت و اراده و سمع و بصر همه مترتب و مبتنی بر صفت علم هستند. این بدین معنا است که حتی در حق تعالی ریشه‌ی جمیع کمالات و صفات جمال و کمال علم است و همه چیز از علم شروع می شود.

در میان علوم نیز اصلی‌ترین علومی که مایه‌ی حیات انسان است و آدمی را از خواب غفلت بیدار می نماید، علوم اساسی پنج گانه‌ای است که در واقع پاسخ گوی پنج سوال اساسی و کلی انسان در زندگی است؛ یعنی 1- خدا آگاهی؛ 2- خود آگاهی؛ 3- جهان آگاهی؛ 4- دین آگاهی و 4- سرنوشت آگاهی.

آدمی دو نوع هوای نفس دارد، هوای نفس مثبت و هوای نفس منفی. آنچه در قرآن کریم در روایات اسلامی راجع به مذمت هوای نفس آمده است، مربوط به هوای نفس منفی، یعنی دوست داشتن زشتیها و ضد ارزشها و گناهان است و آنچه که در مورد دوست داشتن خوبیها و محبت خدای متعال و عشق به عبادت و معنویت آمده است، مربوط به هوای نفس مثبت است

انسان اگر بداند که خدای عالم همان وجود بسیطی است که بر تمام هستی سریان دارد. و با سریان وجود او علم و قدرت و سمع و بصر او نیز سریان دارد واقف خواهد شد که حق تعالی از درون و بیرون ناظر احوال و افعال بندگان خود است و در تمام ذرات هستی حضور دارد، هرگز جرات و جسارت نخواهد داشت که در محضر چنین خدای آگاه و مقتدری عصیان و سرکشی و مخالفت نماید. انسان اگر بداند خدای عالم با تمام اسما و صفات و کمالاتش در انسان تجلی نموده است و او را خلیفه خود در زمین قرار داده و در وجود او استعداد ولایت و احاطه و تسلط علمی و عملی بر ماده‌ی کائنات را به ودیعه نهاده است، حاضر نخواهد بود با معصیت و خطا نسبت به خالق خویش خود را از مقام قرب به حق تعالی محروم ساخته و تا سر حد حیوانات و حتی پائین تر از آنها ساقط نماید.

آدمی اگر بداند حق تعالی جهان هستی را به خاطر او آفریده و آن را در تسخیر انسان قرار داده است تا با استفاده از آن به کمال نهائی خویش که قرب و خلافت و ولایت حق است برسد، دیگر نمی‌تواند بپذیرد که همواره با گناه و معصیت راه دوری و نقصان خویش را طی نماید و خود را از چشم خدای عالم و اولیای مقرب بیندازد و خوار و خفیف نماید. اگر انسان واقف شود که دین برنامه‌ی سعادت و کمال اوست و راهی است که مستقیما او را به قرب و لقای پروردگار عالم می رساند و حیات جاودان آخرتی را برایش به ارمغان می آورد، حاضر نمی شود که با گناه و سرپیچی و خروج از این مسیر، زمینه شقاوت و هلاکت خویش را فراهم نماید؛ زندگی جاودان آخرتی و لقای پروردگار را از دست بدهد و خود را دچار سرنوشتی شوم و عذابی دردناک نماید. اگر انسان بداند که آنچه می‌کند و می شنود و می گوید و می بیند تمام مواردی هستند که باطن و حقیقت او را می سازند و هر شخصی حال گفتار و رفتار و پندار خود است و همین محصول است که در ظرف آخرت به صورت جهنم یا بهشت ظهور خواهد نمود، حساسیت بیشتری نسبت به گناه و عمل و صفت زشت و پلید اهل دنیا و عقاید باطل ایشان خواهد داشت.

 

جمع بندی

بنابراین به طور خلاصه راه و روش عملی معالجه‌ی اصرار بر گناه مطابق آنچه گفته شد دارای سه مرحله است که چنانچه دقیقا انجام شود، این بیماری قطعا معالجه خواهد شد:

1- علم: علم به امور اساسی زندگی و اثر تخریبی گناه بر زندگی انسان.

2- حال: یعنی جایگزین ساختن حالت نفرت و انزجار حاصل از علم به جای حالت لذت و خوش آمدن.

3- عمل: که این مورد به ترک گناه بوده و لازمه‌ی قهری علم و حال است گرچه نیاز به صبر و تحمل و استمداد و عنایت حق تعالی نیز خواهد داشت


منابع:

محجة البیضاء، ج 7، ص 90 ؛ جامع السعادات، ج 3، ص 87 ؛ علم اخلاق اسلامی، ج 3، ص 62 ؛ اسرار الصلاة امام خمینی (رض)، ج 1، ص 78 ؛ نقطه‌های آغاز در اخلاق اسلامی، ص 315- 115 ؛ الاخلاق (به عربی)، ج 1، ص 222.

 

 

نظر دهید »
چگونه به گونه ای پاک شویم و نزد خدای عزیز که بتوانیم فرشته ها رو ببینیم و روح از بدن جدا کنیم؟
توسط narjes in بدون موضوع

 برای این منظور باید انسان به مرتبه ای از تجرد برسد و چشم برزخی اش باز شود. درباره چشم برزخی باید دانست در اصطلاح فلسفه و کلام و عرفان، عالم برزخ عالمی فراتر از عالم دنیاست. لذا به هر مقدار ما از دلبستگی و وابستگی به مادیات دنیا دور شویم به عالم مافوق آن بیشتر دسترسی می یابیم. بنابر آن چه از روایات به دست می آید عمل به واجبات و ترک محرمات ، سلامتی و هنجار در دنیا و دوری از جهنم و ورود به بهشت را برای ما زمینه سازی می کند. اما اگر علاوه بر آن به نوافل و رعایت تقوا بیش از حد معمول موفق شویم به بیش از آن چه دیگران از جهت معنوی به آن دست یافته اند خواهیم رسید که از آن به چشم برزخی تعبیر می شود و با آن حقایق وقایع را فراتر از ظاهر آن می توان دید.
این مطلب در حدیث قرب النوافل چنین بیان شده است : {عن ابی عبد الله (ع) قال: قال رسول الله(ص) قال الله: ما تحبب الی عبدی بشیء احب الی مما افترضه علیه و انه لیتحبب الی بالنافله حتی احبه، فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به، و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها اذا دعانی اجبته و اذا سألنی اعطیته؛ از پیامبر(ص) روایت شده که خداوند فرمود: اظهار دوستی نکرد بنده من به چیزی دوست داشتنی تر از آنچه واجب کردم بر او، و او با نوافل به سوی محبت من می آید تا این که من نیز او را دوست بدارم.
پس هنگامی که او را دوست بدارم شنوایی او می باشم آن گاه که می شنود و بینایی او می باشم آن گاه که می بیند و زبان او می باشم آن گاه که سخن می گوید و دست او می باشم آن گاه که ضربه می زند و پای او می باشم آن گاه که راه می رود، هنگامی که به درگاه من دعا کند اجابت می کنم و اگر از من درخواست کند به او می دهم. V}(ر.ک: المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقی، ج 1، ص 291 و اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 352) .
از زمانى که حیات بشرى در این کره خاکى شکل گرفته، همیشه سؤال مهمى ذهن او را مشغول ساخته که هدف از خلقت انسان و مجتمع بشرى چیست؟ آیا زندگى همین جلوه صورى و ظاهرى آن یعنى خوردن و خوابیدن و شهوت رانى کردن است؟ یا در پشت این حرکات، غایتی رفیع و هدفی بلند خوابیده است، در ادامه همین تفکرات و تاملات است که مى‏توان دریافت که ارسال پیامبران الهى آن هم در تمام عصرها به چه جهت و هدفى بوده است، آیا پس از این عالم خاکى، جهان دیگرى که در آن به اعمال مردم رسیدگى مى‏شود، نخواهد بود ؟ دراین صورت هر لحظه با تصور مرگ و نابودى، زندگى در کام انسان تلخ شده و با هر تأملى در عاقبت کار خود پشتش خواهد لرزید و دستش به هیچ کارى نخواهد رفت .
واقعیت این است که خداوند راز خلقت انسان را در هنگام خلق آدم(ع) به ملائکه بیان نمود: «انى جاعل فی الارض خلیفه» این که پیش از وى آدمى را ندیده و از کارها و اعمال وى اطلاعى نداشتند (البته مطابق یکى از اقوال) ولى از ترکیب ساخت وى که تلفیقى از خاک و ماده و روح الهى بود توانستند حدس بزنند که انسان کارش فساد در روى زمین و خونریزى خواهد بود، ولی سجده آنها در برابر آدم(ع) نشان داد که در پشت این اعمال احتمالى ظاهرى ، رازى بزرگ نهفته و آن مقام عبودیت انسان در مقابل خداوند، با وجود دارا بودن بُعد مُلکى و طبیعى وى است، چندان که هر لحظه او را به فساد، گناه و غفلت مى‏کشاند، از همان ابتداى خلقت دو نیروى ظاهرى و باطنى در درون انسان صف‏آرایى کرده و هر کدام سعى کرده قلب انسان را که مطابق برخى روایات عرش خداوند و حرم الهى است تسخیر نمایند که این دو نیرو عبارتند از شیطان و نفس اماره .
در مقابل پیامبران الهى و عقل قرار دارند که هر کدام بنا به تناسب حقیقت ظلمانى و نورانى خود انسان را در این مرحله از وجودش - حیات ملکى و طبیعى - به تسخیر خود در مى‏آورد، حال اگر این انسان در مقابل خداوند متعال خاضع و خاشع شده و تنها او را پرستش کند به جهت دارا بودن قوه شهوانى و شیطانى و تحت تأثیر آنها واقع نشدن بر ملائکه (که تنها بُعد روحانى و الهى بر وجود آنهاسیطره دارد و کارى جز خیر و نور نمى‏توانند انجام دهند) برترى دارد، ولى چون این انسان هر لحظه در حال نسیان و غفلت قرار دارد و عقلش به تنهایى در مقابل شیطان و نفس سرکش درونى یاراى مقابله ندارد، خداوند متعال با ارسال انبیاى بى‏شمار و ابلاغ احکام و فرامین الهى وتشویق وى در انجام آنها و رسیدگى به مقام بندگى وى را در مقابل شیطان یارى نموده است .
و با این دیدگاه مى‏توان دریافت که ارسال پیامبران الهى یکى از الطاف عظیم خداوند متعال بر ایشان است، از همین روى به دست آوردن معرفت و بصیرت در منابع روایى ما از اهمیت بسیار زیادى برخوردار است، یک ساعت تفکر در صنع خداوند و عاقبت انسان و آینده جهان که مى‏تواند فکر انسان را تصحیح کرده و او را به راه راست رهنمون سازد از هفتاد سال عبادت برتر شناخته شده است. در مقابل، شیطان بزرگترین دشمن انسان معرفى شده است H}«ان الشیطان لکم عدو مبین»{H و مخالفت با وى راه نجات دانسته شده است و کشاکش و تضاد این دو مقوله (اطاعت - معصیت) می تواند انسان را به سوی هدایت رهنمون سازد و یا در وادى ضلالت سرگردان سازد، براى استحکام در امر طاعت و بندگی خداوند قبل از هر عمل باید بصیرت و معرفت به دست آورد، همانند عمارت رفیعى که تمام زینتها، زیبائیها و ظرافتها در آن به کار رفته و به چشم بسیار زیبا مى‏آید؛ در نگاه افراد عادى زیبایی های این عمارت در تزئینات داخلى، دکوراسیون، گچ‏بری ها و نماهایش خلاصه مى‏شود ولى از نظر گاه یک مهندس و معمار حرفه‏اى، ارزش این ساختمان به اسکلت بندى و مواد استفاده شده در پى‏ریزى آن است و اگر چارچوب و اسکلت‏بندى عمارت سست و ضعیف باشد این ساختمان با تمام زیبائی هایش به هیچ نمى‏ارزد، چون؛ اولین باد سخت بنیانش را در هم فرو خواهد ریخت.
ایمان و اعتقاد افراد هم که اعمال خیر و صلاح آن را زینت مى‏دهند اگر بر روى بنیانى اساسى و پایه‏اى راسخ یعنى عقل و استدلال مبتنى شده باشد، اعمال او هر چند کم و جلوه‏اش اندک باشد در نجات او در این دنیا و دنیاى پسین کافى است، معرفت مستحکم و متین او را به هدف خواهد رسانید، این معرفت همان «چشم دل» است که در سؤال به آن اشاره شده است، یعنى شخص؛ با چشم حقیقت‏بین و نظرى باطنى به طبیعت و اطرافیان خود نگاه مى‏کند، نعمتى که در نهان همه انسان ها به ودیعت گزارده شده و تنها غفلت و توجه به جنبه‏هاى فلکى و طبیعى آن را کندو ضعیف و دید آن را کم سو ساخته است و با اعتقاد راسخ و عمل صالح و اقبال به خداوند آن دوباره فعال و احیاء شده و باعث نجات وى خواهد شد .
در روایات منقول از على(ع) از معرفت و بصیرت به عنوان «نور قلب»، «غایت فضایل»، «اصل هر خیر»، «گنج عظیم فناناپذیر»،V}(غررالحکم و درر الکلم، عبدالواحد آمدى، چاپ دفتر تبلیغات، ص 41 - 42 و 52 - 55){V یاد شده است. نکته قابل تأمل این که در روایات ما از عقل طورى تعبیر و تعریف شده که با تعریف عرفى بسیارمتفاوت است، در عرف مردم هر کس زیرکتر و زرنگتر در کارهاى مادى و امور دنیوى باشد عاقل شمرده مى‏شود هر چند در کارهاى اخروى و الهى ضعیف و ناتوان باشد، در حالى که از نظر قرآن و روایات کسى که بتواند آخرت خود را تضمین و خود را به خدا نزدیک سازد عاقل و زیرک است هر چند در امور دنیایى و مادى ضعیف و ناتوان بوده باشد، H}العقل ماعبد به الرحمن و اکتسب به الجنان{H عقل آن است که به واسطه آن خداوند پرستش و بهشت عدن به دست آورده شود، از نظر گاه على(ع) «کم سخنى و گزیده گویى»، «ملازمت با حق»، «استقامت در دین»، «هم نشینى با نیکان»، «انجام عمل صالح»، «مدارا با مردم»، «صدق و دوستى»، «ادب ورزیدین»، «عفت ورزیدن»، «عفو و گذشت کردن از مردم»، «تجاهل کردن به خطاهاى مردم»، «غیبت کردن»، «زهد ورزیدن در دنیا»،«موقع سکوت ذکر گفتن»، «اخلاص در عمل داشتن» و «جدال و مراء نکردن»، V}(همان) {V نشانه‏هاى عقل و بصیرت شمرده شده است، قرآن مى‏فرماید: A}ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا{A؛ هر کس تقوا پیشه کند خداوند به او فرقان «قدرت تمیز بین حق و باطل» عطا مى‏کند». این فرقان که همان چشم دل و چشم حقیقت‏بین است مومن را از مهلکه‏هاى گوناگون نجات داده و به سوى رستگارى رهنمون مى‏نماید.
پس معلوم شد که چشم دل در اثر عادت و انس به طبیعت و عالم ملکى کم سو شده و توان دیدن حقایق را ندارد، تنها راه چاره روشن نمودن آن از طریق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترک محرمات) مى‏باشد که آن هم به مرور زمان و به تدریج به دست مى‏آید، چنانکه کندشدنش نیز به تدریج و در طول زمان متمادى بوده است، از طرفى حقایق زندگى نیز همان حقایق هستى و خلقت است که براى کشف آن حقایق پیامبران الهى مبعوث شده و عقل، ما را به آن راهنمایى و دلالت مى‏کند، از جمله حقایق زندگى فانى بودن حیات دنیوى و کوتاه بودن مدت آن و لزوم دل نبستن به آن است که هر شخص عاقلى با اندک تامل و دقتى آن را تأیید و تصدیق مى‏نماید، شخص عاقل این دنیاى کوتاه مدت را بسان مزرعه و کشتزارى مى‏داند که باید محصول مورد نیاز را در آن کاشته تا پس از کمال آن را در دنیاى دیگر برداشت کند، چنین شخصى در سایه فرقان و بصیرت معنوى آن دیدگاه و برداشت عرفى از زندگى و هدف هاى آن را از ذهن خود دور ساخته و خود را به خاطر افکار و عقاید بى پایه در وادى هلاکت نمى‏اندازد، چرا که تمام عمرش را - که از مدت دقیق آن هم بى اطلاع است - براى رسیدن به آن هدف بلند باز هم کوتاه مى‏داند،او از تمام ساعات و…… عمرش براى ذخیره ثواب و بالا بردن درجاتش در بهشت تلاش مى‏کند و این است معنى زیرک بودن مؤمن که در روایت آمده است : { المومن الکیس ، انسان مومن زیرک است . }
اما مقدار و نوع دامنه ی دید برزخی و امکان تخلیه بستگی به میزان معرفت و مقدار فاصله گرفتن انسان از عالم ماده و انقطاع از امور مادی و جسمانی و توجه او به عالم مجردات و حقایق دارد . مسلما دیده باطن بین انبیا و اولیا از بقیه انسان ها نافذ تر و محدوده ی دید برزخ بین آنها از سایر انسان ها وسیع تر و گسترده تر است ودیگران به میزان درجه ی شناخت و اطاعت آنها از خداوند و پیروی آنها از انبیا و اولیا و سعی و کوشش آنها در راه بندگی حق از این دید برخوردارند .
نکته پایانی؛ هدف از کسب مقام معنوی و رسیدن به قرب الهی، واصل شدن به خداوند و نور وجودی او و همچنین رسیدن به سعادت و فناء در الله می باشد. سالک باید دقت داشته باشد که طی این مسیر با اخلاص و انگیزه الهی صورت می پذیرد و اگر در ابتدا و در میان راه بفکر داشتن کرامت و کسب آنها باشد در اصل از خلوص لازم فاصله گرفته و دچار انحراف گردیده است.

«برگرفته ازپرسمان»

نظر دهید »
حدیث درمورد نماز
توسط narjes in بدون موضوع

          

.اِنَّ الصَّلاة قُربانُ المُؤمِن همانانماز خواندن وسیله نزدیکی مؤمن به خداست.                

۷.موضِعِ الصَّلاة مِنَ الدِّین کَموضِعِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَد جایگاه نماز در دین ، مانند جایگاه سر در بدن است.             

 

۸. الصَّلاة مِفتَاحُ الجَّنَّه نماز کلید بهشت است                                                       

9. قُرَّهُ عَینِی فِی الصَّلاة روشنی چشم من در نماز است.                                     

 

۱۰٫ مَن حَافَظَ عَلَی الجَمَاعَه حِیثُمَا کَانَ مَرَّ عَلَی الصِّراطِ کَالبَرقِ الخَاطِفِ اللّامِع فِی أوَّلِ زُمرهِ مَعَ السّابِقِین کسی که محافظت و مداومت بر نماز جماعت کند، مانند برق سریع و درخشان همراه نخستین گروه بهشتیان از روی صراط می گذرد.

نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
آخرین مطالب
  • آقای خوبیها
  • وصیّت تكان دهنده و عشق به نماز
  • چگونه از گناه متنفر شویم؟
  • چگونه به گونه ای پاک شویم و نزد خدای عزیز که بتوانیم فرشته ها رو ببینیم و روح از بدن جدا کنیم؟
  • حدیث درمورد نماز
  • آیا پاداش ده برابر، برای انجام هرکار نیک است؟
  • یا مهدی (عج)
  • نماز شب کلید حل مشکلات،ایمنی از آتش جهنم با نماز شب
  • حدیثی از حضرت علی (ع)
  • برای عموی شهیدم که عاشقانه دوستش دارم
آخرین نظرات
  • خادم المهدی  
    • فاطمیه سرابله
    در فقط خدا
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          
شهیدگمنام
جستجو
موضوعات
  • همه
  • بدون موضوع
فیدهای XML
  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان